...
صورت سحر نقش در خاطر شب بسته ونسيم رهاي خيال را محصور در افکاري به تلاطم موجهاي ذهني سرگردان کرده ...روزهايي تلاطم دريا دغدغهي بيقراريهاي ساحل بودکه با طلوع خورشيد مهر بر پهنهي سرکش دريا در...
View Article...
مهر کلامش آرامش بخش لحظههاي اضطراب بود چشمهايش فروغي نداشت اما روشنيبخش روزهاي تاريک و سرد سردرگمي بود ..مهرش را در کلام شيرين تا عمق جان نفوذ ميدادو براي تمام ديدارها طعمي شيرين از لحظهها داشت...
View Article...
ميخندد آرام وبي صدا در دل باران.. در عمق درياي خروشان..شايد از جنس باران است؛ نرم وبي ادعا... ميگستراند سفرهي مهر را تا انتهاي افق خيال چشمهايي که رنگينکمان را در خود محو ميکند و مرواريدهاي ساحل...
View Article...
امروز خط زد مانند ...خط زد باور افقهاي خسته را .. بست امتداد پنجرهي رو به ساحل را ...ذهن، دريا شده با موجهايش با شکستن سدهايش ...نميدانم باران ريخته شده بر سراي دل آنکهتمامقد ايستاد و برق چشمان...
View Article...
...خطوط به هم ريخته، ريلهاي فرسوده..بوق ممتدي نيست تا کودک گريزپاي ذهن را غزل سرکش صحرا کند ... در هم تنيده شده جنگل افکار...طوفان آرام، گيسوان پريشان دشت را بافت شب مي زند..به انتظار خورشيدي سردرگم...
View Article...
... ...... رديف ميکند و بدون هيچ قافيهاي بر پهناي گستردهي چشمهاي صحرا ميريزد ...ديگر مهم نيست شايد دريا شايد هم باران ..دلي... که روياي سبز کوير را با خود برده ..وجود غم در دل عدمها هم...
View Article...
... براي باران .. براي چتر گشوده بر سايه سار ابرها ..در انتهاي جادهي حيران، در دل مه، در آغوش سکوت کوهها ...تغيير کرد در تبديل، بدل شد در بيبديل ..انگار نگارههاي خاموش بر دشت شب فروميريزد در...
View Article...
...هميشه سؤالم اين بود چرا سکوت؟ چرا فصلها در رديف خود سرگردانند؟ و چرا پاييز در اوج زيبايي دل به بهار ميسپارد؟ در انديشه ذهن کودکي دنبال جواب بودم که چرا بزرگترهاي چشمهايشان شاعر لحظههاست اما...
View Article